خاطره خرید شب یلدای2

وامّا بعد……خیلی منتظرتون نمی ذارم: بلاخره رسیدیم خوابگاه و یه کم استراحت کردیم وتقریبا ساعت سه بعد از ظهر بود که دست به کار شدیم قرار شده بود مامان سمیه(دوستمونه که ملقّب به مامانه البته خودش خیلی بدش میاد ولی خب زور ما بیشتره) آشپزی کنه ومن… بیشتر »